جدول جو
جدول جو

معنی تاس بین - جستجوی لغت در جدول جو

تاس بین
(اَقْ یَ)
تاس گردان، کسی که بر تاس (کاسه) ادعیه نوشته و دعایی میخواند تا تاس خود به حرکت می آید و به جایی که تاس گردان میخواهد میرود، (فرهنگ نظام)، رجوع به تاس باز و ترکیبات طاس شود
لغت نامه دهخدا
تاس بین
کسی که بر تاس (کاسه) دعا نویسد و خواند تا تاس خود بحرکت آید و بجایی که وی خواهد رود تاس گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تاس بین
دعانویس
تصویری از تاس بین
تصویر تاس بین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاس بین
تصویر طاس بین
کسی که در طاس فال می بیند، آنکه به وسیلۀ طاس جادوگری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
مقابل کجبین، کسی که چشمش راست و درست می بیند، مقابل خطابین، آنکه حقیقت را می بیند، طرف دار حق و حقیقت، حقیقت بین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک بین
تصویر پاک بین
آنکه با نظر پاک بنگرد، پاک بیننده، نیک بین، آنکه به کسی یا امری بدگمان نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغ بین
تصویر باغ بین
بینندۀ باغ، آنکه به تماشای باغ برود، برای مثال باغ بین را چه غم که شاخ شکست / باغبان راست غصه ای گر هست (اوحدی - ۵۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو، فال گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
نردباز، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاس و طاس شود، جادوگر و افسونگر، (ناظم الاطباء)، بازیگری که با تاس (کاسه) نمایش میدهد، (از فرهنگ نظام)، رجوع به تاس بین و طاس باز و طاس بازی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نوعی فال بین، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
آنکه بنگریستن خال پوست بدن فال گوید مثل فال بین و کف بین، حازی
لغت نامه دهخدا
(اَ خَف ف)
آنکه نظری پاک دارد، آنکه عمل کسان را حمل به صحّت کند:
کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست
صفای همت پاکان و پاک بینان بین،
حافظ
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ نَ)
که راه بیند، رهشناس و مجرب که راه بازشناسد:
بپرسید از زال زر موبدی
ازین تیزهش راهبین بخردی،
فردوسی،
گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن
از زاغ، چشم بین و ز طاووس پرنگر،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ تَ / تِ)
رای بیننده، هوشیار، هوشمند:
بپرسید مر زال را موبدی
از آن تیزهش رای بین بخردی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ دَ / دِ)
بینندۀباغ، تماشاگر باغ، آنکه بدیدن باغ رود:
باغ بین را چه غم که شاخ شکست
باغبان راست غصه ای گر هست،
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
کسی که فال میگیرد، طالعبین، رجوع به فال شود
لغت نامه دهخدا
(پَ /پِ گُ)
فالچی. فال بین. (یادداشت مؤلف). فالگیر. رجوع به فال بین و فالگیر شود
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ کَ / کِ دَ / دِ)
مقابل کژبین، مقابل کج بین، مقابل احول و دوبین و کاژولوچ:
مر مرا آن ده که بستانی همان
گاه چونی کور و گاهی راست بین،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 327)،
، که بدرستی بنگرد، که راست بیند، که حقیقت بیند، مقابل خطابین، مقابل نادرست بین، منصف مزاج و ناطرفدار و عادل، (آنندراج)، کسی که در چیزی بطور حقیقت بنگرد بدون ملاحظۀ جانبداری، حقیقت بین، (ناظم الاطباء) :
خطا بینند ار این هر پنجگانه
توانی راست بین شان کرد یا نه،
ریاضت کش مر این را راست بین کن
پس آنگاهی گمانت را یقین کن،
چو اینها راست بین گردند زآن پس
ترا سرمایه این اندر جهان بس،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 525)
لغت نامه دهخدا
(سُ عَ)
نام شهری به دریابکر. و نسب بدان، راسعنی باشد. (یادداشت مؤلف). نام شهری به دیاربکر و نسبت بدان راسی باشد. (انساب سمعانی ص 243). رجوع به مراصدالاطلاع ص 184 و رأس عین و رأس العین شود. و در حومه اردبیل چشمه ای بنام سرعین موجود است که عوامش سرین خوانند
لغت نامه دهخدا
کسی که در طاس فال بیند، (آنندراج) :
بر اطراف آن قصرهای متین
نشستند چون مردم طاس بین،
ملاحسین صبوحی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کام بین
تصویر کام بین
آنکه بکام خور رسیده کسی که بمراد خویش رسیده کامیاب
فرهنگ لغت هوشیار
آخر بین، عاقبت اندیش فرجام بین مال اندیش: شخص مال بین و دور اندیش حقایق را با چشم عقل می نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاس باز
تصویر تاس باز
نرد باز، بازیگری که با تاس نمایش دهد حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رای بین
تصویر رای بین
هوشیار، هوشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز بین
تصویر باز بین
آنکه بلیتهای ورودی را بازدید کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک بین
تصویر پاک بین
آنکه نظری پاک دارد آنکه عمل کسان را حمل بصحت میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ فارسی معین
رمال، فال گیر، غیب گو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بلند شدن، قیام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله از رشد شالی که در آن غلاف نشا دو برگ شود
فرهنگ گویش مازندرانی
آوسن بین
فرهنگ گویش مازندرانی
غلبه یافتن بر کسی، چیرگی و تسلط
فرهنگ گویش مازندرانی
خسیس بودن
فرهنگ گویش مازندرانی